تصویر هدر بخش پست‌ها

🤍WHITE UP🤍

🤍WELCOME To 🤍WHITE UP

رمان (( دروغ: پشت جنایت)) [P¹² ]

رمان (( دروغ: پشت جنایت)) [P¹² ]

| *ꪗꪖડꪀꪖ*

سلام قشنگم 🍓💗

من اومدم با پارت 12 🌈❤️

امیدوارم بخونی و لذت ببری 🧁✨️

با لایک و کامنت بهم انرژی بده🪻🍒

میجینا " مرینت رو محکم بغلم کردم و گفتم : 
اشکالی نداره مرینت همه چی درست میشه همه چی درست میشه😔💜

مرینت " گریه گریه گریه😭😭😭

۳ ساعت بعد "

مرینت " روی تخت نشسته بودم و هیچ کاری نمی کردم .
خیلی دلم شکسته بود .
حالا دیگه فقط بچه ام همدم من بود .
همه خیانت کار در آمدن .🫣

________________________________

بلندگو🔊 [: خانم مرینت کوفین ملاقاتی دارید....

________________________________
مرینت "

میدونستم همون آدرین عوضی هست آخه چطوری میتونه اینقدر پرو باشه؟
در زندان باز شد .
اومدم بیرون و گفتم من نمی خوام کسی که اومده ملاقاتم رو ببینم .

من نمی خوام ......
یه نفر آمد به سمتم . و گفت "
خانم کوفین آدرین آگرست به ملاقات شماست و اصرار داره که شما رو ببینه !

مرینت " من نمی خوام اون رو ببینم .....
نه صبر کن میخوام ببینمش میخوام ازش بپرسم چرا با من بازی کرده چرا ؟
اصلا دوست نداشتم قیافه شو ببینم اما میخواستم چشم تو چشم ازش بپرسم چرا چرا با لایلا ازدواج کرد و دوباره برگشت پیشم. تا سئوالاتم رو جواب نده نمی تونم آروم بگیرم ........

وارد اتاق شدم . روی صندلی نشسته بود . 
بلند شد و آمد سمت که گفتم "
نه .. نه .. دور شو دیگه حق نداری بیای نزدیکم دور شو تا جیغ نزدم .
لوکا شاید دست به زن داشت اما حداقل شرف داشت .
مثل بعضی ها نبود بره زن بگیره بچه دار شه بعد بیاد پیش عشق اولش و بگه دوسش داره .
اونم با کی با لایلا .....
تو که میدونستی من از لایلا متنفرم چرا این کارو کردی .؟

آدرین " بس کن مرینت اصلا میدونستی منم از لوکا متنفر بودم تو میدونستی ولی رفتی و باهاش ازدواج کردی . الان ازش بارداری !

مرینت " خفه شو به تو چه که از شوهرم باردارم چه کثافتی هستی تو آدرین ....

آدرین " مودب باش مرینت .

مرینت " نه اتفاقا میخوام مودب نباشم باشه آره تو از لوکا بدت میومد اما من باهاش ازدواج کردم من هم از لایلا بدم میومد اما تو باهاش ازدواج کردی باشه! قبول تا اینجا قبول اما من مثل تو عوضی نبودم که زن و بچه  داشته باشم و به یه زن دیگه نزدیک بشم .

اصلا تو یه چیز هایی رو نمیدونی ! بزار بهت بگم داری با کی زندگی میکنی !
سه سال پیش که لوکا پیش تو اومد و او رو تهدید کرد .
لایلا هم آمد پیش من !

آدرین " خخخخ چی داری میگی مرینت ؟

مرینت " چیزی که تو ازش خبر نداری .
لایلا اومد پیشم و تهدیدم کرد که اگه ازت دور نشم بهت آسیب میزنه .
دقیقا همون روزی که تو بهم گفتی دوسم نداری قرار بود من بهت بگم .
قرار بود بهت بگم ازت متنفرم و از یه پسر دیگه خوشم میاد تا تو ازم دور شی . تا لایلا بهت آسیب نزنه .
اما خیلی جالب بود که قبل از اینکه من بهت بگم تو خودت اون حرف ها رو بهم گفتی .
و رفتی .

آدرین " دروغ میگی چرا لایلا باید اینکار و بکنه ؟

مرینت " آدرین تو واقعا خیلی خنگی لایلا و لوکا باهم نقشه ریخته بودن تا من و تو رو از هم دور کنن تا آخر داستان من واسه لوکا باشم تو واسه لایلا .
هیچ وقت فکر نمی کردم به لایلا دل بدی همیشه به خودم میگفتم آدرین هیچ وقت این کار رو نمی کنی .... اما اونی که گول خورده بود من بودم .....

آدرین " میکشمت لایلا !
باید یه چیزی بهت بگم من اومدم سمتت چون با لایلا خوشبخت نبودم یه بار هم نشده وقتی باهاش هستم احساسی رو داشته باشم که وقتی با تو بودم داشتم .

مرینت " ادامه نده آدرین .. دوست ندارم دیگه ببینمت لطفا دیگه نیا ملاقاتم اگه هم بیای من رو نمی بینی ! الان اومدم چون میخواستم  ازت بپرسم چرا با لایلا ازدواج کردی . چرا ..؟

آدرین" چون مجبور بودم ... وقتی تو رفتی با لوکا حالم بد شد . میخواستم حال تو هم بد بشه واسه همین رفتم با لایلا .
میخواستم بفهمی که چی کشیدم وقتی با لوکا ازدواج کردی ...

مرینت " حالم رو بهم میزنی .
دیگه نمی خوام چند وقتی ببینمت برو برو با لایلا برو دیگه عادت دارم نبینمت برو برو .

از اتاق خارج شدم اینقدر امروز گریه کرده بودم که دیگه اشکی نداشتم تا گریه کنم و اومدم داخل سلول روی تختم دراز کشیدم .
فقط داشتم به حرف هایی که آدرین بهم گفته بود فکر میکردم .
هیچ وقت فکر نمی کردم اینجوری تو روم وایسه و حرف بزنه .
دیگه واقعا از دلم افتاده بود .

تو همین فکر ها بودم که نفهمیدم کی خوابم برد .
وقتی بیدار شدم دیدم .............
_________________________________

چطور بود کیوتم .🥺
بزارید یه چیزی بهتون بگم .😁
داریم به پایان فصل اول نزدیک میشیم 🫧
داستان اصلی رمان من از فصل دو شروع میشه 😍 
خیلی دوستون دارم ❤️🥲
قلب پایین رو قرمز کن تا برای پارت بعدی بهم انرژی بدی 🎀💗