تصویر هدر بخش پست‌ها

🤍WHITE UP🤍

🤍WELCOME To 🤍WHITE UP

رمان (( دروغ : پشت جنایت )) [ P⁵ ]

رمان (( دروغ : پشت جنایت )) [ P⁵ ]

| *ꪗꪖડꪀꪖ*

سلام 🖐

حالتون چطوره🎀

مرسی که حمایتم میکنید من آمدم با پارت 5 🍒برو ادامه

چون اون کسی نبود جز ..... میا .. مادر لوکا .
که لباس سیاه 🖤 پوشیده بود و روی صندلی نشسته بود و منشی بداخلاقش که کنارش وایساده بود😒
آروم آروم رفتم جلو ...👣
که میا بلند شد و آمد سمتم 🤐 یقه ام رو گرفتم گفت " قاتل ... قاتل .... تو پسرم رو کشتی ... تو قاتلی .... چطور جرئت کردی اونو بکشی چطور گریه گریه گریه 
من تو رو میکشم مرینت بمیر بمیر گریه گریه گریه
از زبان مرینت " به سمتم حجوم آورد که من رو بزنه که کارآگاه کوان جلوشو گرفت .

کارآگاه کوان " خانم میا کوفین لطفا مراعات کنید .
مرینت " دست کارآگاه کوان رو گرفتم گفتم [باگریه] لطفا من رو از اینجا ببر.

کارآگاه کوان " بردن مرینت پیش مادر لوکا اصلا‌ کار درستی نبود اما من مجبور بودم اون رو ببرم چون دستور از مقامات بالا بود . اما وقتی گفت من رو از اینجا ببر سریع اون رو از اتاق خارج کردم و به افسر پلیس دادم تا به سلول ببره .

مرینت " از اتاق خارج شدم و به سمت سلول رفتم حالم خیلی بد شده بود تمام اتفاقات اون شب دوباره توی ذهنم زنده شد

فردا " 
مرینت : امروز دادگاه داشتم ساعت ۶ عصر یعنی هشت ساعت دیگه . توی سلول نشسته بودم و منتظر آدرین بودم .
آدرین قرار بود قبل از دادگاه بیاد به ملاقاتم و بهم بگه نتیجه صحبت هاش با وکیلم چی شده .
__
کلی سئوال توی ذهنم بود !
اگه برم زندان بچه ام چی میشه ؟
تا چند وقت میتونم بچه ام رو نگه دارم؟
اگه آزاد شدم حضانت بچه به من داده میشه؟
و کلی سئوال دیگه ....
من این سئوال ها رو باید از کی بپرسم‌؟🙁
یه فکری ذهنم رسید شاید کارآگاه کوان بتونه بهم جواب بده؛
بلند شدم و در سلول رو به صدا در آوردم تا اینکه یه افسر پلیس آمد گفت "چی میخوای؟

مرینت " میخوام کارآگاه کوان رو ببینم ....
افسر پلیس " نمیشه!
مرینت " خیلی اضطراری هست لطفا ...
افسر پلیس " میرم باهاش صحبت کنم ....

مرینت " بعد از چند دقیقه کارآگاه کوان رو دیدم که داره به سمت من میاد 
از پشت پنجره سلول بهم گفت :
خانم کوفین با من کاری داشتید؟

مرینت " بله بله میخوام باهاتون صحبت کنم 
کارآگاه کوان " درمورد چی ؟
مرینت " درمورد ... درمورد ... یه سری سئوال دارم که فقط شما میتونید جواب اونو بهم بدید.
کارآگاه کوان " فقط من ؟ باشه ..

کارآگاه کوان: در سلول رو باز کن ....
مرینت " در سلول باز شد و کارآگاه کوان وارد سلول من شد . من به کارآگاه کوان گفتم اینجا داخل سلول باهم صحبت کنیم ؟
کارآگاه کوان جواب داد . آره همین جا بگو!

مرینت ‌" اگه من برم زندان بچه ام رو باید به بهزیستی بدم؟

کارآگاه کوان " میتونید حضانت بچه رو به مادر بزرگش میا کوفین بدید .

مرینت " نه ... نه ... اصلا من بچه ام رو به دست اون نمیدم .

کارآگاه کوان " خوب پس بچه به بهزیستی داده میشه .

مرینت " بعد از اینکه آزاد شدم میتونم بچه ام رو پیش خودم نگه دارم ‌؟

کارآگاه کوان " اگه تا اون روز بچه شما را هیچ خانواده ای به سرپرستی نگرفته باشد بله.

مرینت " چی یعنی ... یعنی امکان داره بچه ام به سرپرستی گرفته بشه و دیگه حضانت رو به من ندن ؟

کارآگاه کوان" بله .

مرینت " نه 😭 نه😭😭😭

کارآگاه کوان " اگه با من کاری ندارید من دیگه برم ......

_________________
مرینت " یک ساعت مونده بود به دادگاه که آدرین به ملاقاتم اومد .
با افسر پلیس به اتاق ملاقات رفتم .
در باز شد .
آدرین روی صندلی نشسته بود .
رفتم و روی صندلی روبه رو نشستم و گفتم " خب آدرین چی شد .
آدرین گفت " من کلی تحقیق کردم و یه سرنخ پیدا کردم که خیلی حکم تو کم میکنه .
مرینت " چه عالی ... خوب ...چی هست؟

آدرین " ..................
__________________________

خوب خوب 🙂
پارت 5 خوب بود😊
امیدوارم خوب بوده باشه😍
میخوام تشکر کنم بابت حمایت هاتون🤗💛
خیلی دوستون دارم 🍋
منتظر پارت بعدی باش⭐️
قلب پایین رو قرمز کن گلم❤️🍒